اولین عزاداری گل پسرا
روز اربعین خونه مامانه بودیم . همه می دونستن بد جوری دلم هوای روضه کرده . صبح ساعت 10 بچه ها را شستم و عوض کردم و حاضر شدم و ارسلان را برداشتم با مامانه رفتیم روضه اردلان و ارشیا هم پیش بابایی و بابا سعید موندن . ساعت 11 هم برگشتیم تا وارد شدیم ارشیا دوید توی بغلم منتظر بود ببرمش بیرون. فکر کرد نوبتیه. ارسلان توی روضه که توی خونه برگذار شده بود اصلا از بغلم پایین نیامد . صدا هم از این بچه در نیامد تا موقع سلام آخر که همه با چادر مشکی یه هو بلند شدن و بچم ترسید ولی چند ثانیه بعد ساکت شد . ظهر هم همه را بردیم مسجد اول مامانه با ارسلان رفت چون از همه بهتر راه میاد و مامانه نمی تونه بغل کنه . بعد من با ارشیا و بعدش اردلان...
نویسنده :
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
14:10